اسفند ۲۰

یک داستان قدیمی ژاپنی چنین حکایت میکند که روزی سامورایی جنگجویی از راهب بزرگ خواست تا مفهوم بهشت و جهنم را برایش تشریح کند.اما راهب با تحقیر به او پاسخ داد:”آدم بی سر و پایی هستی-نمی توانم وقتم را با امثال تو تلف کنم!”
از آنجا که شرافت سامورایی مورد حمله قرار گرفته بود،او خشمگین شد.شمشیر خود را از غلاف بیرون کشید و فریاد زد:”میتوانم تو را برای این گستاخی بکشم!”
راهب به آرامی پاسخ داد:”جهنم همین است”.
سامورایی از مشاهدهء حقیقتی که راهب دربارهء خشمی که او را در چنگال خود گرفته بود بیان کرد،تکان خوردو آرام شد،شمشیر خود را در غلافش فرو برد،زانو زد و از راهب برای این راهنمایی تشکر کرد.
راهب گفت:”و این بهشت است”.
(نقل از کتاب هوش هیجانی نوشته دانیل گلمن)

اسفند ۲۰

به هر عنوانی در جامعه زندگی می کنیم ،مدیر،کارمند،پزشک،خانه دار،تعمیرکار….  اغلب در ارتباط با کودکان و درک خواسته های حقیقی آنها احساس ناتوانی می کنیم .بدون تعارف بگویم ،البته در پوشاندن این ضعف کارهای زیادی انجام می دهیم و از زمانه و حقوق پایمال شده مان داد سخن می دهیم و نقش قربانی را به خوبی ایفا می کنیم اما تا حد امکان وتا آنجا که ازدستمان برآید از موقعیت نه چندان مطلوب خود در برابر فرزندانمان، محافظت می کنیم. قصد قضاوت ندارم چرا که صلاحیت آن در دست دیگری است و  اصولا یافتن مقصرین کمکی به حل موضوع نخواهد کرد .البته در تلاش برای یافتن راه علاج هستیم و گاها مطالعات گسترده ای نیز انجام میدهیم ولی در بسیاری از موارد فرمولهای حاصل از این تحقیقات چندان به کارمان نمی آید.چرایی این تلاش ناموفق در آن است که این مطالب ارزشمند متناسب با تغییرات کودکان ارایه نمی گردد و به اصطلاح امروزی به روزرسانی نمیشود.یک راه ساده که ابزاری جز صبر و محبت طلب نمی کند ،ارتباط صمیمانه با فرزندان و شنیدن حرفهای آنان است ولو برخلاف نظرات خودمان باشد.هنر خوب گوش دادن بدون پیشداوری  ،مهارتی است که کسب آن شادی و آرامش و لذتی پایدار به زندگیمان می بخشد.ما دوست داریم به حرفهایمان توجه شود ولی آیا متقابلا این کار را انجام میدهیم؟اگر انجام میدهیم مسلما احساس آرامش ارزشمندی در ما وجود دارد که شعاع آن به دیگران هم منتقل می شود.دریافت توجه کافی از اطرافیان حق ماست ولی کسب این حق با قایل بودن آن حق برای دیگران محقق خواهد شد.