فروردین ۱۸

نقابحتماٌ دیده اید در بعضی از نمایشها بازیگران نقاب به چهره می زنند تا نقش خود را به درستی ایفا نمایند.بینندگان میدانند که زیر این نقاب چهرهء دیگری قرار دارد اما به واسطهء هنر بازیگر، آنچنان مسحور نقاب میشوند که این حقیقت را به کلی نادیده می انگارند و نقاب را باور میکنند.
زمانی نه چندان دور ،داشتن نقاب در زندگی واقعی امری ناپسند محسوب می شد و خاص افرادی دون و ضعیف النفس بود.اما آیا امروزه کسی را می یابی که بی نقاب و راحت در انظار ظاهر شود؟البته که میتوان یافت اما به سختی.گویی همگی بازیگر شده ایم .بازیگرانی زبردست که در نقش خود غرق شده ایم و از اجرای بی نظیر خودآنچنان تحت تاثیر قرار گرفته ایم که نقش را بیش از خود باور کرده ایم و خود حقیقی مان را فراموش کرده ایم.البته به یک نقاب هم بسنده نمی کنیم و در هر موقعیتی نقابی متناسب با آن بر چهره می نهیم تا موجه به نظر برسیم!
اما اشکال این هنرمندی چیست؟اگر نخواهیم به پیامدهای گسترده و بیشمار آن در زندگی اجتماعی بپردازیم ،تنها تخریب درونی خود ما دلیل کافی برای رد این دیگرفریبی توام با خود فریبی است.داشتن نقاب بر چهره، مانع رسیدن نیازهای حقیقی مان به وجود ارزشمند درونیمان( که هرکس فراخور ذات خود گوهری در وجودش دارد) می شود.این آغاز خود- بیگانگی و پایان رشدی است که خداوند برایمان مقدر نموده است.دیگر نمی دانیم درستی و نادرستی هر کاری چیست چرا که نقاب ما تعیین کنندهء آن است نه خود ما.محبتمان را ابراز نمیکنیم چرا که در شاٌن نقاب ساختگیمان نیست .شادی نمی کنیم چرا که به شخصیت دروغین ما نمی آید!جالب اینجاست که از نقابهای دیگران هم میترسیم حتی وقتی می دانیم که خود واقعیشان چیست!عمری را بی رشد حقیقی می گذرانیم و تنها تلاشمان حفظ نقابهایی است که به ما تعلق ندارند.با خود مهربان نیستیم پس نمی توانیم با دیگران هم به محبت رفتار کنیم و تمام عمر گرفتار سوء تفاهمات بی اساس ،در رنج و عذابیم و غم انگیز تر اینکه، آنانی را که بتوانیم در این رنج شریک می کنیم.
شاید رها شدن از این شیوهء نادرست آسان نباشد. اما در کنار ما موجودات نازنینی قرار دارند که هنوز وارد این بازی های نابخردانه نشده اند.کودکان مثال بارزی از حقیقت وجودی انسان هستند.ازصمیمت و صداقت آنها هم می توان بهره جست هم می توان در حفظ این گوهر با ارزش با آنان همراه شد.گاهی در آموختن باید ها و نبایدها دچار لغزش میشویم و به جای یافتن راه به بیراهه می رویم.باید تفاوت سادگی و حماقت و درایت و دروغ را ابتدا خود بدانیم و سپس به فرزندانمان بیاموزیم.به جای پوشاندن نقاط ضعف خود به پذ یرفتن آنها و یافتن راهی جهت حل این مشکلات بپردازیم و این پویایی و حرکت رو به جلو را سر لوحهء خود در زندگی قرار دهیم…..

Article Global Facebook Twitter Myspace Friendfeed Technorati del.icio.us Digg Google StumbleUpon Eli Pets

یک پاسخ

  1. harir می گوید :

    موافقم.

دیدگاهتان را بگزارید

توجه کنید : مدیریت نظر ها فعال شده و ممکن است با تاخیر نمایان شود .لازم نیست دوباره ارسال کنید .